-
تنهای عاشق
جمعه 10 آبان 1392 22:11
رفیــق لحظه های عاشقــونـه ببر با خود منـو از این زمونـه ببر با خود منو شاید رها شــم از این دنیای بی نام و نشونــه رفیــق لحظه های عاشقــونـه ببر با خود منـو از این زمونـه ببر با خود منو شاید رها شــم از این دنیای بی نام و نشونــه ***** دلـم تنگـه برای گریه کردن تو رو می خوام که باشی همدم من دلم بی تو نمیخواد این...
-
از این شبهای بی پایان چه می خواهی
جمعه 10 آبان 1392 22:03
از این شب های بی پایان، چه می خواهم به جز باران که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم از این شب های بی پایان، چه می خواهم به جز باران که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده... به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،...
-
لبخند
جمعه 10 آبان 1392 21:57
چه زیباست بر سپید و سیاه روزگار لبخند زدن حتی اگر پرهایت بسته باشد حتی اگر بخاطر ناگفته ها ساز حنجره ات کوک نباشد چه زیباست بر سپید و سیاه روزگار لبخند زدن حتی اگر پرهایت بسته باشد حتی اگر بخاطر ناگفته ها ساز حنجره ات کوک نباشد حتی اگر در لحظه هایت تلنبار نگرانی باشد حتی اگر پیچک خاطرات در هزار توی دالان اندیشه ات...
-
تنگ غروب
جمعه 10 آبان 1392 19:58
یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس تنگ غروب و هول بیابان و راه دور نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس تنگ غروب و هول بیابان و راه دور نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود ای پیک آشنا برس از ساحل...
-
گریز و درد ♥ ♥
جمعه 10 آبان 1392 19:28
رفتم ، مرا ببخش و نگو او وفا نداشت راهی به جز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ رفتم ، مرا ببخش و نگو او وفا نداشت راهی به جز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو...
-
خاطرات♥
جمعه 10 آبان 1392 19:21
باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسه هستی سوزت باز من ماندم و یک مشت هوس باز در چهره خاموش خیال خنده زد چشم گناه آموزت باز من ماندم و در غربت دل حسرت بوسه هستی سوزت باز من ماندم و یک مشت هوس باز من ماندم و یک مشت امید یاد آن پرتو سوزنده عشق که ز چشمت به دل من تابید باز در...
-
کجا بودی ♥ ♥ ♥
جمعه 10 آبان 1392 19:04
کجا بــودی وقتی برات شکستـم یخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد داشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد کجــا بودی وقتی کنـار عکســـات شبا نشستم به هوای چشمـــات کجا بــودی وقتی برات شکستـم یخ زده بود شـاخه گُلم تو دستـــم کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد داشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد کجــا...
-
داستان عاشقانه بسیار غمگین
جمعه 10 آبان 1392 18:41
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و...
-
دوبیتی زیبا
جمعه 10 آبان 1392 18:36
ما را همه ره ز کوی بد نامی باد .................وز سوختگان بهره ی ما خامی باد نا کامی ما چو هست کام دل دوست......................... کام دل ما همیشه ناکامی باد امروز برای من شرابی ای عشق ................هرچند که از پایه خرابی ای عشق ما را همه ره ز کوی بد نامی باد .................وز سوختگان بهره ی ما خامی باد نا کامی...
-
دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست
جمعه 10 آبان 1392 18:31
تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی تو فرصتی نداشتی تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی تو فرصتی نداشتی برای برداشتن سیب سرخی از دستانم...
-
برای آن عاشق ♥ ♥ ♥
جمعه 10 آبان 1392 18:16
برای ان عاشق بی دل می نویسم که حرمت اشکهایم را ندانست برای ان مینویسم که معنای انتظار را ندانست، چه روزها و شبهایی که به یادش سپری کردم برای ان عاشق بی دل می نویسم که حرمت اشکهایم را ندانست برای ان مینویسم که معنای انتظار را ندانست، چه روزها و شبهایی که به یادش سپری کردم برای ان مینویسم که روزی دلش مهربان بود می نویسم...
-
سلامی به عشق♥ ♥ ♥
جمعه 10 آبان 1392 16:58
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصل های خشک گذر می کردند با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم می آیم می آیم و...
-
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
جمعه 10 آبان 1392 16:54
بس که جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد بس که جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام...
-
سخن بزرگان شعر (2)
جمعه 10 آبان 1392 16:31
نظم و ترتیب یعنی انجام دادن کارهایی که به آن علاقه ندارید تا سرانجام بتوانید کارهایی را که به راستی دوست دارید، انجام دهید. نظم و ترتیب یعنی انجام دادن کارهایی که به آن علاقه ندارید تا سرانجام بتوانید کارهایی را که به راستی دوست دارید، انجام دهید. هر کاری که با نظم عمومی و رسوم و آداب مطابقت داشته و از روی پرهیزگاری...
-
سخن بزرگان شعر (1)
جمعه 10 آبان 1392 16:02
ازدواج کتابی است که فصل اول آن به نظم است و بقیه فصول به نثر ازدواج کتابی است که فصل اول آن به نظم است و بقیه فصول به نثر عدم پایبندی به نظم گیتی، ویژگی انسانهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می سازند نداشتن انعطاف یکی از بدترین نقطه ضعف ها است. می توانید بیاموزید که شتابزدگی را کنار بگذارید،...
-
نگـــو اما دیگه دیــره♥ ♥ ♥
جمعه 10 آبان 1392 14:52
تــــو که نیستــــی , زندگیـمو زیـر ِ پای ِ کـی بریـزم ♥ واسه کی دلـم بمیـره , وقتـی تـــــو نیستـــی عزیـزم ♥ تــــو که نیستــــی , زندگیـمو زیـر ِ پای ِ کـی بریـزم ♥ واسه کی دلـم بمیـره , وقتـی تـــــو نیستـــی عزیـزم ♥ دست ِ سـردِ این زمونه , دستامـو از تــــو جــدا کرد ♥ بازی ِ دوری و حسـرت با دلایِ ما چه ـها کرد...
-
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
جمعه 10 آبان 1392 14:20
بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند گل نمیروید، چه غم گر شاخساری بشکند بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند گل نمیروید، چه غم گر شاخساری بشکند باید این آیینه را برق نگاهی میشکست پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینهام صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند شانههایم تاب زلفت را ندارد،...