مناجات

 گاه گاهی تنها،

بی صدا و آرام


در دل تنهایی شب می گریم

و خدا را به مدد می جویم، با صدایی خسته


 


 گاه گاهی تنها،

بی صدا و آرام


در دل تنهایی شب می گریم

و خدا را به مدد می جویم، با صدایی خسته


با همان بغض قدیمی به گلو

با همان اشک که در خم ابروی دو چشمم جاری است


بی گمان می دانی،

 که چه در این دل افسرده ء من می گذرد


از ازل تا به ابد می گویی: ( اٌدعو نی )

و صدایت چقدر نزدیک است


پشت این پنجره باشد یا نه،

همه در گوش من است


باز در دل تنهایی شب ها چه شده؟

نسترن پشت به من کرد و شقایق خوابید


کوچه ء سبز دلان آبی ،

چه شده تاریک است؟


من که عشقم خلوت شب ها بود

چه شده می ترسم؟


و خدایا چه شده؟

با من قهر مکن

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.